1. ده روز برنامه‌ی مطالعاتیم تموم شد! دست و جیغ و هووورااااااا D= البته یه‌سری جاهای خالی مونده توش و نمیشه بگم که هر روز ۱۱ ساعت و نیم رو خوندم، مخصوصا روزای آخر. ولیکن از خودم راضیم :)) یه‌سری کارهام هم مونده که ایشالا شنبه انجام میدم :) 

2. آیا میدانستید که ما ۳۱ شهریور جشن شکوفه‌ها داریم و برگزارکننده‌ش هم قاسمیه؟ ^_^ گوگولی من ^_^ آره ۳۱م میریم بعد ۱ مهر نمیریم بعد ۲ مهر میریم و با نام و یاد خدا سال آخر مدرسه رو شروع کرده و با یه برد شیرین تمومش میکنیم این بازی کثیف رو ^_^ 

3. دبیر فیزیک پایه‌مون عوض شد و همون دبیر دوازدهممون قراره بیاد یحتمل. اوایل ازش خوشم میومد و حتی اینجا هم گفتم که چقدر گوگوله و فلان :/ (کلیک، مورد۳) ولی خا اصندشم نیست :( اصلا آدم دلسوزی نیست. مثلا من توقع داشتم وقتی آزمون رو اونقدر بد دادم بیاد بهم بگه آنه چرا اینجوری دادی؟ تو که اینقدر خوب سر کلاس حل میکنی سوال‌ها رو! ولی خا هیچی نگفت. حتی دعوامونم نکرد که میانگینمون ۳۰ و خرده‌ایه! حالا هرچقدرم که ازمون سخت باشه و وقتش کم. این باعث شد زده بشم ازش. علاوه‌بر این خیلیم حرف میزنه سر کلاس :/ بابا بسه دیگه :/ تستتو حل کن :/ ولی خا از ایناست که خر فهمت میکنه. در نتیجه باید فیزیک رو خودم بخونم و به دبیر امیدی نیست :/ خیر سرم میخواستم فیزیکم بالاترین درصدم باشه :/ 

4. میتونیم یه نتیجه اخلاقی بگیریم! اینکه هیچوقت یه دبیر رو در جلسه اول قضاوت نکنید! مثلا قاسمی رو میگفتم ترسناکه و فیلان، ولی خا گوگولی‌ترین دبیریه که داشتم و خدا رو شکر میکنم که همچین دبیری دارم واقعا :) اما برعکس فیزیکمون که اونقده جیغ و داد کردم که خوبه ولی خا نیست :( 

5. میخوام پاستا درست کنم ولی همتشو ندارم :| 

6. مادرگرام نذاشت برم باغ کتاب. البته منم خیلی اصراری نکردم :/ میگفت چخبرته همش اونجایی بشین سرجات :| 

7. من تا دیروز فکر میکردم یکشنبه‌ست و امروز قراره دوشنبه باشه اما خا فهمیدم که در جهالت به سر میبردم و اشتباه هفته رو شروع کردم و امروز سه‌شنبه‌ست نه دوشنبه :| 

8. دلم میخواد بریم کاشان خونه‌ی پسردایی مادرگرام ولی خا مادرگرام میگه نمیشه خودمونو دعوت کنیم که :/ ولی خا من واقعا دلم میخواست روزای اخر قبل از شروع ۹ ماه سخت پیش روم رو پیش اونا میبودم و کلی باهم حرف میزدیم :(: لعنتی خیلی خانواده‌ی گوگولی و خوبی هستن و ادم از مصاحبت باهاشون سیر نمیشه [لبخند چپلوک] 

9. میخوام بشینم باب اسفنجی ببینم :دی خیلی هوس کردم. =))) 

10. دلم میخواد زودتر بریم مدرسه :/ پوسیدم تو خونه :/ نه که خیلی بهم خوش بگذره‌ها نه! ولی خا یه چهار تا دار و درخت میبینم و چهارتا اتفاق میفته زندگی از بی‌هیجانیش خارج میشه :/ 

11. به مامانم میگم بیا بریم والیبال ببینیم جواب نمیده :/ بابا چرا هیچکی پایه من نمیشه باهام بیاد بریم؟ :((( 

اینجا همه‌چی درهم و برهم و قاطی و پاتیه :دی

بابابزرگ فرشته بود، بود!

من چمیدونم چی بذارم عنوان -_-

رو ,خا ,ولی ,  ,^ ,نمیشه ,ولی خا ,و امروز ,بیشتر استفاده ,استفاده کردم ,و با

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سبک دکوراسیون منزل وبلاگ گروه آموزشی Civil show (سیویل شو) آنچه نمیگویم و لمس میکنم. نو پدید برج خنک کننده تولید و پخش شال و کلاه بافت تنها مسیر دیجی گرافیک نثر نوین طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل