1. با یاسمن حرف زدیم. قرار شد از فردا جدی درس بخونیم و بزنیم تو دهن هرکی که میگه ما نمیتونیم رتبه خوب بیاریم حتی اگه اون آدم خودمونیم.
قرار شد هر روز برنامه روز رو بریزیم و انجامشون بدیم و فردا به صورت مکتوب اعلام کنیم و هرچی مشکل داشتیم بپرسیم از هم. مثلا من اصلا مشکلاتمو حل نمیکنم اللخصوص تو حسابان و این باعث میشه از این به بعد حل کنم.
بعد اگر یه نفر برنامه رو یه بخشیش رو انجام ندادهبود جریمه شه. مثلا به طرف مقابل یا یه پولی بده یا بستنی یا هرچی، فعلا راجع بهش فکر نکردیم قشنگ. (امروز فکر کردیم بهش و نتیجه شد در ازای هر بخشی که انجام ندادیم یا ۵ تومن بدیم، یا به مدت ده دقیقه کتک بخوریم :| )
بعد یهسری کارهای روتین هم داشتهباشیم. مثل اینکه هر شب دوتا نون شب. ۵ تا ۱۰ تا تست زبان و ۲ یا ۳ تا تحلیل تستی که توی کانالمون دبیر عربی میذاره رو گوش بدیم تا برسیم بهش و بشه شبی یکی. چون جفتمون یکم عمومیهامون ضعیفتره این خیلی کمک میکنه بهمون بهنظرم.
بعد برای آزمون گزینه ۲ ۱۹م هم هدف تعیین کردیم و اگه جفتمون زیر ۱۵ نفر مدرسه بشیم و درصدهامون خوب باشه ساندویچ و سیبزمینی جایزهمونه :دی =))) (البته امروز یکم واقعبینانهتر به قصیه نگاه کردیم و دیدیم و نمیشه یهو بریم زیر ۱۵ و قرار شد فعلا زیر ۲۰ باشیم.)
2. امروز رفتم پیش دبیر دینیمون و کل زنگ رو دوتایی تو حیاط راه رفتیم و حرف زدیم. برای اولین بار با یه آدم راجعبه یه مسئله حرف زدم. خیلی کار سختی بود ولی خا شد. البته اینکه طرف مقابلمم دبیرمون بود بیتاثیر نبود. اینکه علاوهبر اعتمادی که به طرف داری بدونی که چهارتا پیرهن بیشتر ازت پاره کرده و حرفش درسته. کلی حرف زدیم. راست میگفت واقعا. من خیلی از دست خودم خشمگینم. بیشتر از مشمئز حتی. خشمگینم چون وقتی باید حرف میزدم نزدم. خشمگینم چون همیشه حرفامو خوردم. چون همیشه خر بودم. هنوزم هستم البته. من نمیتونم به یکی بگم ناراحتم. یا طوری رفتار کنم که طرف بفهمه. و حتی بلد نیستم قهر کنم. این باعث میشه آدمها ساده بگیرنم. هرکار دلشون میخواد میکنن و تهشم میگن آنه که ناراحت نمیشه قهرم بلد نیست بکنه هرکار دلمون خواست میکنیم باهاش. دبیرمون حتی ازم خواست که برم پیش یه متخصص اما بهش گفتم من همینکه دارم الان با شما راجعبهش صحبت میکنم هم عجیبه برام و اصلا نمیتونم. البته حس میکنم باور نکرد. شاید شما هم نکنید. ولی من از اونچه که بهنظر میاد خیلی درونگراتر هستم. من درسته اینجا خیلی بیشتر احساساتم رو بیان میکنم ولی باز هم فقط یه سر سوزنه و حتی اون پستهای موقتم رو هم که مینویسم و اینا اونا هم یه درصد احساسی هست که تو اون لحظه داشتم و میتونم بنویسمشون. آخر سر هم بغلش کردم. تا الان شد ۳ بار. خیلی احساساتی شدم اصلا این چند وقته از من بعیده این کارها :|
درباره این سایت